یادم رفت بگم. امروز 40 بابام بود به خوبی تموم شد خدارو شکر. هوا خوب بود بعد اینکه مهمونا رفتن برف شروع به باریدن کرد. چه برفی نشسته بود رو زمین . یکم برف بازی بالا سر قبر بابا با بچه ها کردیم بعدم سوار ماشین شدیم اومدیم خونه.
با استادم بلاخره صحبت کردم گفت الان 20 واحد بردار 5 واحدتو تابستون بگیر. زنیکه نمره نداد.
وقتی از سر قبر بابا میام خونه دلتگترم تا وقتی که نمیرم پیشش. امروز کلاهشو پیدا کردم بوی بابارو میداد. چه حالی بهم دست داد.
خدا رحمتت کنه بابا. دلم خیلی واست تنگ شده. واسه صدات واسه خنده هاتو بوسیدنات.
تو را به دست خدا میسپارم که یه لحظه از تو چشم بر نمیداره.
نظرات شما عزیزان:
|